علی کفاشیان در دومین دور همکاری با کارلوس کیروش، کارهای عجیب و غریبی کرده است؛ کارهایی که شاید با اندیشه افزایش محبوبیت عمومی صورت گرفته، ولی شاید در آینده، تبعات گستردهتری برای فوتبال ایران و سرمایههای آن داشته باشد. او روز گذشته از حضور جواد نکونام روی نیمکت تیم ملی پس از جام ملتهای آسیا خبر داد؛ این موضوعی است که پس از حضور کریمی، دستیار کیروش و زمزمههای حضور مجیدی در تیم ملی امید منتشر شده است؛ اما آیا این موج ستاره ـ مربی که فدراسیون به راه انداخته، به سود فوتبال ملی ماست؟ به گزارش «»، وقتی علی کریمی سر از نیمکت تیم ملی فوتبال ایران درآورد، بسیاری آن را به حساب زیرکی کارلوس کیروش برای افزایش محبوبیت و گرفتن ضربههای احتمالی شکست در استرالیا قلمداد کردند. حتی فردای آن روز، یک روزنامه تیتر زد: «جادوگر در دام پرتغالی مکار!». منتقدین بر این باور بودند که کارلوس کیروش میخواهد با بهکارگیری ستاره محبوبی چون علی کریمی، بار مسئولیت شکست احتمالی در جام ملتها را تماما به دوش نکشد؛ اما وقتی پای فرهاد مجیدی و جواد نکونان نیز به لیست مربیان جدید فوتبال ایران ـ آن هم در رده ملی ـ باز شد، دیگر حساب کار فرق میکند. آنها که تا همین چندی پیش ستارههای لیگ بودند، اکنون گرایش و ولعشان را برای آغاز مربیگری نشان میدهند. بیگمان آنچه آنها را خیلی زود به نیمکتها میرساند، شهرت و محبوبیت و اعتباری است که دارند؛ آن هم از مرغوبترین نوعش در مقیاس فوتبال ایران. اما آیا تنها شهرت و محبوبیت و ستاره بودن برای سرمربیگری کافی است؟!شاید بزرگترین شاهد مثال برای این موضوع، شخص علی دایی باشد. او با هر متر و معیاری، موفقترین فوتبالیست تاریخ فوتبال ایران است که هم تالاری از افتخارات ملی را یدک میکشد و هم انبوهی از تجربههای جهانی را به همراه دارد. اما دنیای مربیگری علی دایی در مقایسه با دنیا فوتبالش، اصلا قیاسکردنی نیست. اکنون مجیدی و کریمی و نکونام، پای در راهی گذاشتهاند که نمونه آشکار آن، سرنوشت علی دایی است. اگر ستارههای اینچنینی فوتبال ایران بخواهند صرفا با خرج کردن اعتبارشان، پای به میدان مربیگری بگذارند، میشود از هماکنون پیشبینی کرد که سرنوشتی بهتر از دایی در فوتبال ایران در انتظارشان نیست؛ سرنوشتی که شاید حتی محبوبیت بیکران آنها را هم خدشهدار کند. در این باره باید گفت، اتفاقا این ستارهها با توجه به تجربههای بینالمللیشان کاملا این پتانسیل را دارند که به چهرههای جدیدی در دنیای مربیگری فوتبال ایرانی تبدیل شوند و دروازههای جدیدی را رو به فوتبال ما بگشایند؛ اما اگر درگیر این بازی «خرج محبوبیت» برای «کاهش هزینه» شوند، ممکن است عمر دوران مربیگری آنها به چند سال هم نکشد. یک نمونه مشخص برای این ستارهها، وحید هاشمیان است؛ بازیکن موفقی که به دور از حاشیهها و بازیهای فدراسیون عزمش را جزم کرد تا در اروپا به بالاترین درجه علمی مربیگری دست یابد و همین تلاش در راه علمآموزی و دوری از حاشیهها و بازیهای فدراسیون به او کمک کرده تا این روزها در سطح اول فوتبال دنیا آموزش ببیند و همین صبوری هم بیشک در آینده به نتایج بزرگی منجر خواهد شد. این گزارش در ادامه میافزاید، اینکه چرا فدراسیون بر خلاف نظر کمیته فنیاش، یکباره از میان پنج گزینه دستیاری کیروش، به سراغ گزینه ششم و بیرون از لیست علی کریمی میرود و یا اینکه چگونه در کنار تیم امید ناامیدکننده ایران، ناگهان سروکله فرهاد مجیدی پیدا میشود، بیگمان خبر از این میدهد که قرار است محبوبیت این ستارهها، ضربهها را از فدراسیون و رئیسش دور کند و البته این بازی خطرناکی است. حضور ستارهها در قامت مربی البته رویداد خوشایندی است، زیرا بیننده را مجذوب میکند و لذت فوتبال را بیشتر.اما سرانجام آنچه برای تماشاگر مجذوبکننده است، خود فوتبال است؛ خود بازی، شکلش و کیفیتش. این کیفیت را همیشه ستارهها نمیتوانند بسازند. جادو مربیگری چیز دیگری است و کاری دیگر.